۱۳۸۹/۱۱/۱۶

یک اتفاق آموزنده


یک اتفاق آموزنده

دریک برنامه صعود به قله علم کوه ساعت پنج صبح باتفاق دوازده نفر از دوستان با توکل بر خدا از منطقه حصارچال به طرف قله حرکت کردیم . بعد از دو ساعت کوهپیمایی در ابتدای مرجیکش یکی از همراهان اعلام کرد نمی تواند به همراهی ادامه دهد و مایل است به حصارچال محل استقرار چادرها برگشته و به دو نفر از دوستان مستقر در آنجا ملحق شود . پیشنهاد کردم یکی از دوستان با او همراه شود ولی بعضی از دوستان با ساده کردن موضوع و توجیه اینکه او کوهنورد با تجربه ای است ، مرا علیرغم میل و نظرم متقاعد کردند که او به همراه نیاز ندارد و به تنهایی می تواند برگردد . با او خداحافظی کردیم ، او بطرف پایین و ما بسوی قله حرکت کردیم .

ساعت یازده به قله رسیدیم ، پس از برگزاری مراسم قله به طرف حصارچال براه افتادیم . دونفر از دوستان اعلام کردند که سریعتر پایین رفته و قبل از رسیدن سایرین ، بساط چای و نهار را فراهم کنند . ساعت سه بعدازظهر به نقطه ای رسیدیم که صبح با دوست یاد شده خداحافظی کرده بودیم در این لحظات متوجه صدایی از پایین دست شدیم . یک نفر با سرعت و دستپاچگی بطرف بالا می آمد ، گویا ميخواست وقوع اتفاقی را به اطلاع ما برساند ، کمی بعد صدا واضح تر شد . یکی از دوستان ما بود ، به محض رسیدن بما با ناراحتی و نگرانی اعلام کرد :
" دوستی که صبح امروز از ما جداشده هنوز به محل استقرار چادرها نرسیده . "

در بدو امر از بی احتیاطی ، ساده نگری و عدم قاطعیت خود در همراه کردن یک نفر با او حیرت کردم . شدت اضطراب و نگرانی ، خستگی صعود را صد چندان کرد . طبق معمول بحث در گرفت و هرکس نظری داشت ولی یک چیز قطعی بود، یک نفرگمشده باید چاره ای اندیشید .

تصمیم گرفتیم افراد در منطقه پخش شده ، در حالیکه یکدیگر را از دورمی بینیم با سوت و علامت به جستجو بپردازیم . کم کم چند نفری که در پایین بودند نیز به ما ملحق و به جستجو مشغول شدند . از جستجو نتیجه ای نگرفتیم و روشنایی روز به تاریکی رسید .

به محل چادرها رفتیم ، این فرضیه بطور جدی پذیرفته شد که به دلیل پلکانی بودن ارتفاعات مشرف به حصارچال ، دوست ما علیرغم نزدیک شدن به محل چادرها ، بدلیل نداشتن دید کافی نتوانست چادرها را پیدا کند، گمراه شده به طرف تنگه گلو رفته است .

تصمیم گرفتیم چند نفر به طرف تنگه گلو و محل تو قف مینی بوس رفته، چادربر پا کرده ، آنجا مستقر شوند ، شاید خبری از گمشده ما بدست آورند . می توان حدس زد که چه شب سخنی بر ما گذشت . صبح روز بعد مجدداً افراد در منطقه پخش و جستجوی تازه ای شروع شد . همگی دلگیر، پریشان و از اشتباه دیروز خود آزرده بودیم . دوستان مرا دلداری داده و به پیداکردن گمشده امیدوار می کردند .

حدود ساعت هشت متوجه شدم کسی از پایین مرا صدا می زند . او فریاد می زد پیدا شد ، زنده است،زنده است . اشک شوق در چشمانم حلقه زد ، خود را رها ساخته تا فریاد گریه مرا سبکبار سازد . بگذار اشکم سرازیر شود تا همه نگرانی ها و دلشوره ها را بشوید .

شکر خدا بجای آوردم . پیک شادی به مارسید و گفت گمشده ما هم اکنون از تنگه گلو به طرف ما می آید . با عجله وسایل و چادرها راجمع کرده به طرف پایین سرازیر شدیم . روی یخچالها ی تنگه گلو به دوست گمشده خود رسیدیم پس از ابراز احساسات و خوشحالی ، او ماجرای خودرا به ابن ترتیب توضیح داد :
" پس از جدا شدن از شما و مدتی راهپیمایی متوجه شدم از منطقه حصارچال دور و به طرف تنگه گلو منحرف شدم ، هرچه بیشتر پیش می رفتم تنگه گلو و مینی بوس را نمیدیدم ، هرلحظه بر ترس و نگرانی ام اضافه می شد . پس از مدت طولانی راهپیمایی و خستگی مفرط در کمال حیرت دیدم به منطقه ونداربن رسیدم . چاره ای جزرفتن به رودبارک نداشتم . غروب به ساختمان فدراسیون رسیدم . مسئولین فدراسیون مراشناخته ودر جریان ماوقع قرارگرفتند . همگی حیرت کرده، گفتند الان دوستانت در حصارچال نگران هستند ، توصیه کردند امشب را استراحت کرده فرداصبح زود بطرف حصارچال حرکت کنم . من نیز چنین کردم و الان در خدمت شما هستم " .

این اتفاق با همه دلشوره ها و نگرانیهای آن خوشبختانه به خیر گذشت ، اما همگی باید باور کنیم که :

الف - تحت هیچ شرایطی نباید در کوه کسی را تنها به خود واگذاریم حتی با تجربه ترین کوهنورد را .
ب - در حین کوهنوردی ، تصمیم سرپرست گروه ، مثل فرمان یک فرمانده نظامی لازم الاجرااست .
ج - در حین کوهنوردی سرپرست گروه در موارد اضطراری می تواند از نظرات مشورتی همراهان استفاده کند ولی باید تظر نهایی خود را با قاطعیت اجراکند .

بگذاراز قول بانویی کوهنورد که از سالها پیش مهمان ابدی یخجالهای k2 است بگوییم :

"دوستان،همنوردان،ماباکوه نمی جنگی
م بلکه با آن عشقبازی میکنیم."


مهدی موتمنی

۲ نظر:

urbanism گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
urbanism گفت...

به راستی کوهنوردان اغلب انسان های حق گو و حق جویی هستند و همواره آماده خدمت به جامعه می باشند.
زین العابدین هدایتی فرد